ته چهره اش به افغانها می خورد
صورت گرد و چشمهای کشیده
جلوتر که اومد با لهجه غلیظ تهرونی گفت
ویفر می خواین؟
صداش به دلم نشست انگار
نگاش کردم و گفتم
- می خوام...اسمت چیه؟
- مسعود...
داشتم با خودم فکر میکردم "مسعود یعنی نیکبخت، سعادتمند، ..."
به خودم که اومدم
دیدم دو تا ویفر تو دستمه پولشو حساب کرده بودم و اونم رفته بود
داشت به یه خانم رهگذر دیگه می گفت ویفر می خواین
وقتی بزرگتر بشه...
یعنی آدم خوشبختی میشه...
مثله اسمش....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر