این زندگیه...
و بیرحمانه هم واقعی است رفیق
شاد باش :)
۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
عاشقیت...
و چه دلتنگم اینروزها بـرای عـاشـقـیت...
کم اش روزی دو بار، وقتی از روی سی سه پل میگذرم ،وقتی پلهایش را میشمارم، از ابتدا تا به انتها... و باز هم از انتها تا به ابتدا...
وقتی حرف میزنم با سنگفرشهایش... سنگفرشی برای رفتن... سنگفرشی برای بازگشتن و سنگفرشی برای عاشق بودن...
سالهاست ... که قلبم گم شده است انگار
بی تو می توان زندگی کرد ...اما... نمی توان عاشق بود...
کم اش روزی دو بار، وقتی از روی سی سه پل میگذرم ،وقتی پلهایش را میشمارم، از ابتدا تا به انتها... و باز هم از انتها تا به ابتدا...
وقتی حرف میزنم با سنگفرشهایش... سنگفرشی برای رفتن... سنگفرشی برای بازگشتن و سنگفرشی برای عاشق بودن...
سالهاست ... که قلبم گم شده است انگار
بی تو می توان زندگی کرد ...اما... نمی توان عاشق بود...
۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه
گول می زنم خودمو...
انگار فقط دارم خودم رو گول میزنم هی
هی میگم دیگه بهش فکر نمی کنم و باز هم فکر می کنم ...
هی میگم فراموشش کن و بذار بره دنباله سرنوشتش تو هم برو دنبال سرنوشتت و هی باز همه چیزایی که منو به یاد اون میندازه رو دستمال میکشمو میذارم بهترین گوشه دلم
هی میگم می بخشمشون و واگذار میکنم همه چی رو به قانونه روزگار، کائنات و خدا اما باز می بینم که یه گوشه ای نشسته ام و زل زده ام به یه نقطه ای رو دیوار و هی به بدیهاشون فکر میکنم
هی میخوام شاد باشم و راحت زندگی کنم و اما همیشه یه چیزی پیدا میشه که گند میزنه به همه قول و قرارایی که با خودم میذارمو گند میزنه به همه چیز
هی میگم دیگه بهش فکر نمی کنم و باز هم فکر می کنم ...
هی میگم فراموشش کن و بذار بره دنباله سرنوشتش تو هم برو دنبال سرنوشتت و هی باز همه چیزایی که منو به یاد اون میندازه رو دستمال میکشمو میذارم بهترین گوشه دلم
هی میگم می بخشمشون و واگذار میکنم همه چی رو به قانونه روزگار، کائنات و خدا اما باز می بینم که یه گوشه ای نشسته ام و زل زده ام به یه نقطه ای رو دیوار و هی به بدیهاشون فکر میکنم
هی میخوام شاد باشم و راحت زندگی کنم و اما همیشه یه چیزی پیدا میشه که گند میزنه به همه قول و قرارایی که با خودم میذارمو گند میزنه به همه چیز
اشتراک در:
پستها (Atom)